زن با -عصبانیت پای تلفن : “این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”
مرد : عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم،اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم…؟! ”
…
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : ” بله عشقم…” مرد : “من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم.
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط محمّدحسین امیدوار
آخرین مطالب